جدول جو
جدول جو

معنی خشک دره - جستجوی لغت در جدول جو

خشک دره
(خُ دَرْ رِ)
نام ناحیه ای است به بیرون بشم از قسمتهای کلارستاق مازندران. (از مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی صفحۀ 107). در فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 چنین آمده است: دهی است از دهستان بیرون بشم بخش کلاردشت شهرستان نوشهر، واقع در 14 هزارگزی باختر شوسه مرزان آباد بکلاردشت. این ده در کوهستان قرار دارد با آب و هوای معتدل
لغت نامه دهخدا
خشک دره
از توابع دهستان بیرون بشم نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خاک اره
تصویر خاک اره
ریزه های چوب حاصل از اره کردن چوب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خشک دست
تصویر خشک دست
خسیس، بخیل، فرومایه، پست، لئیم، رذل، دنی، سفله
فرهنگ فارسی عمید
(خُ کَ رَ)
نام گروهی و ناحیه ای است به هرسین. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خُرْ رَ دَ رِ)
نام قریه ای است از محال ّ ابهررود زنجان. (ناظم الاطباء). قریه ای است در راه تبریز که کاروان در آن نزول کند. (انجمن آرای ناصری). در فرهنگ جغرافیایی ایران آمده: قصبه ای است جزو دهستان ابهررود بخش ابهر شهرستان زنجان، واقع در 6هزارگزی شمال باختری ابهر سر راه شوسۀ زنجان به قزوین. جلگه و سردسیر است. آب آن از قنات و رود خانه ابهررود. محصولات آنجا غلات، کشمش، انگور، میوه، گردو، یونجه و قلمستان. شغل اهالی زراعت، گلیم و جاجیم بافی. ایستگاه راه آهن در 5هزارگزی شمال این قصبه است. دارای پست خانه، تلفن و تلگراف و شعبه خرید غله و پاسگاه ژاندارمری و پمپ بنزین و از سال 1324 هجری شمسی کار خانه کبریت سازی اقتصاد در خرم دره دایر شده است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(کِ / کْ اَ رْ رَ / رِ)
ریزه چوبهائی که پس ازاره کردن قطعه چوب بدست می آید. نشاره. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (تاج العروس) (المنجد). وشارّه
لغت نامه دهخدا
(پِ کِ دَ رَ)
پشکلدره و کوهپایه از بلوکات قزوین در شمال اقبال بشاریات واقع شده و از آب رود استفاده میکند محصول آن غلات و میوه جات مخصوصاً انگور و قراء آن 56 و جمعیتش 6 هزار تن است. (جغرافیای سیاسی ایران تألیف کیهان ص 372)
لغت نامه دهخدا
(خُ شُ دَ / دِ)
از آب افتاده. بدون رطوبت شده. از نم افتاده.
یکی بگفت نه مسواک خواجه گنده شده است
که این سکاله و گوه سگ است خشک شده.
عماره
لغت نامه دهخدا
(خُ کِ دَ رِ)
دهی است از دهستان شوی بخش بانه شهرستان سقز واقع در 10 هزارگزی شمال بانه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(خُ تَ رَ / رِ)
سبزی وقتی که خشک کرده باشند. سبزی خشک. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خشک دست
تصویر خشک دست
خسیس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشک شده
تصویر خشک شده
جفّت
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از خشک شده
تصویر خشک شده
Dehydrated
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خشک شده
تصویر خشک شده
déshydraté
دیکشنری فارسی به فرانسوی
نام مکانی در حوزه خانقاه پی سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از خشک شده
تصویر خشک شده
desidratado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خشک شده
تصویر خشک شده
kavu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از خشک شده
تصویر خشک شده
dehydriert
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خشک شده
تصویر خشک شده
зневоднений
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خشک شده
تصویر خشک شده
odwodniony
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خشک شده
تصویر خشک شده
脱水的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خشک شده
تصویر خشک شده
خشک ہو چکا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از خشک شده
تصویر خشک شده
জলশূন্য
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از خشک شده
تصویر خشک شده
탈수된
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از خشک شده
تصویر خشک شده
susuz kalmış
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از خشک شده
تصویر خشک شده
disidratato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از خشک شده
تصویر خشک شده
脱水した
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از خشک شده
تصویر خشک شده
מיובש
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از خشک شده
تصویر خشک شده
обезвоженный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خشک شده
تصویر خشک شده
terdehidrasi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از خشک شده
تصویر خشک شده
ขาดน้ำ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از خشک شده
تصویر خشک شده
gedehydrateerd
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از خشک شده
تصویر خشک شده
deshidratado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از خشک شده
تصویر خشک شده
निर्जलित
دیکشنری فارسی به هندی